-
اسیر منجلاب
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1391 22:23
به جنگ خورشید که رفت ، رعد ، بی رحمانه بر پیکر زمین شلاق زد خاطره نور به فراموشی سپرده شد و هیولای ترس در تاریکی زمان فریاد زد عشق اسیر منجلاب شد و دنیا رنگ دیگر شد...
-
سال نو
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 20:25
نمی دونم کدوم خیر ندیده ای گردگیری رو مد کرد و مهم تر از همه اونو جزو وظایف لا ینفک خانم خونه قرار داده ولی هر چی بود تموم شد گر چه من هیچ وقت سال تحویل خونه خودم نیستم چون همسر گرام بنده معتقدن که بدون بزرگ تر ها صفا نداره پس ما هم هر سال چند روز مونده به عید کوچ می کنیم شهرمون . امسال خونه ما پدرم نیست . دیگه ریشش...
-
اگر قرار بود یک بار دیگر...
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 15:51
اگر قرار بود یک بار دیگر... اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم ، انگشتم را کمتر به نشانه ی تهدید به سوی او می گرفتم ، کمتر به ادب کردن او می اندیشیدم و در مقابل ، بیش تر به برقراری ارتباط با او اهمیت می دادم . کم تر به ساعتم نگاه می کردم و چشم هایم را بیش تر برای نگاه کردن به او به کار می گرفتم . بیش تر با او...
-
بنیوش پند من
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 12:00
بنیوش پند من ؛ بر درد آن که همسفر صبح و شام توست، پیوسته چاره باش بر عاشقی که دل به امید تو بسته است، عمر دوباره باش... قبلا که این شعر رو می خوندم حس خاصی به من دست نمی داد اما این روزا بد جوری فکرم رو مشغول کرده . بعضی وقت ها خودم رو مصداق این شعر می بینم . انگار دارم باهاش زندگی می کنم . گاهی بدون این که بخوام دارم...
-
پنجره ی اتاقت
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 17:51
از پشت پنجره ی اتاقت آسمان به زمین رسید و درختان ، به آسمان . ابر ، دامن سفیدش را بر قله ی کوه ، پهن می کند و امید ، آواز سر می دهد . هانای عزیز گوش کن ؛ زندگی منتظر نفس های گرم توست و جاده ی زندگی گام های صبورت را می طلبد با خنده هایت لحظه های زندگی را بساز برخیز و خودت را به آغوش گرم زندگی ، بسپار . برخیز...
-
آینه
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 19:47
آینه حسود بود... جوان بودم و زیبا انگارسال ها تحمل نگاه هایم را انتقام می گیرد سپیدی موهایم را به رخم می کشد و چین های به یادگار مانده از زمانه دستانم سال هاست با اشک های چشمانم آشناست...
-
سخن بزرگان
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 19:36
سخنی از آنتونی رابینز آنتونی رابینز می گه : اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.
-
دندون طلا
جمعه 30 دیماه سال 1390 12:25
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 مادر بزرگم دندون های طلا داره که وقتی می خنده ، دندوناش برق می زنه . اون موقع ها که ما بچه بودیم ، هر وقت می خواست توی یه جمع صحبت کنه ، دهنشو زیاد باز نمی کرد یا یه دستشو جلوی اون می گرفت . چون دوست نداشت کسی دندون های طلاشو ببینه . اما مادربزرگم...
-
پدر
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 22:55
پدر سیگارش را آتش می زد و با هر پک عمیق به قربانگاه نزدیک تر می شد لحظه لحظه اش را به حراج گذاشت نفس هایش به شمارش افتاد به تعداد سیگار های داخل پاکت نفس های پدر بوی دود می داد بوی خداحافظی بوی مرگ پدر باخت و صحنه ی زندگی را آرام ترک گفت ......................................... به همه کسانی که ساعت ها ، دقیقه ها و...
-
انا لله و انا الیه راجعون
شنبه 19 آذرماه سال 1390 19:18
پــــدر عزیزم : بی تو این فاصله ها طاقت من را برده ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم این دل خسته ام از دوری تو پژمرده .......................................... دوستان عزیز متاسفانه پدرمهربانم در روز دهم آذر ندای حق را لبیک گفت و جان به جان تسلیم آفرین گفت . از همه ی دوستان به خاطر کوتاهی در...
-
نگاه کن
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 16:34
نگاه کن پنجره ای برای دیدن آورده ام امروز مشق صبر می کنم با ماه پشت ابر هم می توان شب های تار را روشن کرد اگر به دنبال نور باشیم چشمان پرسش خویش را بسته نگه می دارم فردا بغل بغل تبسم نو درو خواهیم کرد ... سلام عزیزان . به خاطر کسالتی که داشتم مدتی نتوانستم به موقع خدمت شما دوستان خوبم برسم . عذر تقصیر می خواهم . این...
-
درد دل 1
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 16:35
آن روز که دلت در دل من بود گرو دامنم سخت گرفتی که نرو امروز که دل به دیگری باخته ای کفش کج من راست نمودی که برو شما به من بگین آخه چرا امروزه کسی واسه عشق و دوست داشتن تره هم خرد نمی کنه؟ چرا اینقدر صداقت و وفا رو ارزون می فروشن ؟ چرا راحت از کنار دل و احساس رد می شن؟ لعنت به همه کسانی که به عشق و احساس بها نمی دن ،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 16:08
-
هوای کمی سرد
شنبه 28 آبانماه سال 1390 15:06
یک روز دیگه با صدای پرنده ای آغاز می شه روزهای پاییزی پاییز دلگیر همچون دل من صدای طبیعت چقدر دلنوازه و صدای دریا آخ دریا چقدر دلتنگم هوا کمی سرد شده در شهر همه چیز سر جاشه فقط زمان به جلو میره و این هوای کمی سرد می تونه همه ی بدبینی ها را از بین ببره هر کس هر چی می خواد بگه من به حرمت حقیقت ایمان دارم برام شایعه...
-
تلاش بیهوده
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 18:19
آنقدر دلت پر شده از دیگران که رفتنم راهیچ نشنیدی در انتهای آرزوهایم نشستی امتداد نگاهم به نگاه های بی اعتنای تو گره خورد تلاشم برای زدودن خاطراتم بیهوده بود روزی که سرنوشتم به نام زیبایت گشوده شد کاش می دانستم پایانی دارد به بلندای عمر...
-
عید غدیر
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 15:35
نه فقط بنده به ذات ازلی می نازد ناشر حکم ولایت به ولی می نازد گر بنازد به علی شیعه ، ندارد عجبی عجب اینجاست خدا هم به علی می نازد عید غدیر خم بر شیعیان مبارک باد
-
داستان رنگین کمان
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 21:19
رعد بلند خندید دخترک پشت پنجره ی بسته شده ترسید عکس ماه در حوض آب خانه لرزید قطره ی باران رقص کنان به زمین رسید خورشید از خواب خوش پرید و رنگین کمان پرده ی رنگارنگش را بین زمین و آسمان پهن کرد لبخند بر لب دخترک پشت پنجره نشست
-
گذشتن از من
جمعه 20 آبانماه سال 1390 22:03
تو از من گذشتی و عبور یادت در لحظه های بر باد رفته ام تا ابدیت می تازد آن سان که رفتی مرا یارای رسیدن به گرد خاطراتت هم نیست... هر چه گشتم جرات گذشتن از تو را درخود نیافتم پنجره به پنجره دیوار تا دیوار از تو می گویم تو بگذر اما من تا ابد می خوانم .
-
عید سعید قربان مبارک باد .
شنبه 14 آبانماه سال 1390 20:15
اسماعیل و ابراهیم به راه افتادهاند. سجادهاى به وسعت تمامى زمین، در قربانگاه پسر، رو به راه شده است. ابراهیم در برابر رسالت خویش، خم مىشود و رکوع مىکند تا تیزى شمشیر خویش را دو برابر کند و تحفهاى را که براى اثبات صداقت خویش پیشکش آورده است، تقدیم کند؛ ولى شمشیر با حلق اسماعیل در نمىآمیزد و سرانجام، سربلندى...
-
من و زندگی من
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 19:32
روزهای زیادی رو پشت سر گذاشتم که زانوهامو بغل کردم و فقط غصه خوردم . زندگی هر چی خواست سرم آورد . تا تونست غصه دارم کرد. چندین و چند سال از عمرم رو بیهوده ازم گرفت . بارها و بارها و بارها اشکامو در آورد . بارها بدون اجازه من غم رو تو خونه ی دلم آورد. اما امروز از همون زندگی یاد گرفتم که باید بجنگم . خودش منو به مبارزه...
-
زنان فداکار
جمعه 6 آبانماه سال 1390 21:28
از حماسه و فداکاری زنان در طول تاریخ داستان ها نوشته و شعر ها سروده شده . چندی پیش در جایی مطلبی کوتاه در مورد فداکاری زنان خواندم که خواندن اون توسط شما خالی از لطف نخواهد بود : بر بالای تپهای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه...
-
پرنده ی در بند
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 17:12
در زیر باران عشق پرنده ای امید آواز بر شاخسار را در ذهن خسته ی خود نقاشی می کرد اما درخت چترش را بسته بود سیلاب خاطره پرنده را برد و لا به لای کتاب قصه ی کودکی زندانی کرد هیچکس سرنوشتش را از او نپرسید و کودک قصه خوان از راز پرنده ی کتابش با خبر نبود
-
تقدیم به او که خواهد ماند
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 23:17
دیوانه چون طغیان کند زنجیرو زندان بشکن از عشق لیلی حلقه ای بر گردن مجنون کند گمنام آمدم ، گمنام تر می روم. عشق پاک مجنون به لیلی را به یادت آوردم سال ها بود از یاد برده بودی احساست را، قلبت را و خودت را. چه زود از خاطرت رفت تو گفتی که عشق چه زیبا می کند مقام دل را ... امروز باید رفت خواسته یا ناخواسته میروم تا تو...
-
کاش فقط بختی داشتم
شنبه 30 مهرماه سال 1390 18:52
کاش تمام نگاهت را داشتم که صبحی روشن برای خود دست وپا می کردم در این شب ظلمانی بی پایان کاش تمام کلامت را داشتم تا جمله ای می سرودم فرهاد وار دردهای شیرین زندگی ام را کاش تمام دستت را داشتم و نوازش های عاشقانه ات را که این نهایت دل من بود در این دایره ی زندگی کاش تمام مهرت را داشتم تا نامرادی هایم را یکسره با جادوی...
-
سفر
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 23:17
دوستان عزیزم : سفر کوتاه دو یا سه روزه در پیش است . از فردا عصر می رم و ان شاءالله تا شنبه عصر بر می گردم . لطفا از دوری من غصه نخورین چون من دل ندارم . بچه های خوبی باشین . در رو روی آقا گرگه باز نکنین . دست به گاز و آتیش نزنین . مشقاتونو خوب بنویسین . و از همه مهم تر فراموشم نکنین . چون من از فراموش شدن می ترسم . از...
-
پیکی بنوشم
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 15:23
دوست دارم پیکی بنوشم به سلامتی او به سلامتی آغوش او که عمری می پنداشتم گرم است که مامن دلتنگی ها و تنهایی هایم است اما افسوس پراز خیانت بود... به سلامتی چشمانی بنوشم که روزی می پنداشتم تنها غرق شده ی دریایش هستم اما افسوس که ساحل نجات دیگران بود دوست دارم پیکی بنوشم به سلامتی غم ها و سال های انتظارم و به سلامتی سادگی...
-
شکست شب
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 22:56
شب شکست آیینه شکست و من شکستم شب صبح شد آیینه بند خورد و زخم شکستن من همچنان پابرجاست سالیان سال دور تراز همیشه در آیینه نگریستم دیگر ازخود چیزی ندیدم جز آهی بر دل من بوسه ها را تو ترانه ها را و شب ستاره هایش را گرو خواهد گذاشت تا همسفرانت فراوان شوند راه باز است و جاده روشن از نگاه چپ چپ شب نهراس ای گرگ باران دیده...
-
پرواز به سوی ابدیت
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 01:11
انا لله و انا الیه راجعون امروز که رفتی با خود نیندیشیدی که قلب هایی از دوریت خواهد شکست . گویند هر کوچی را بازگشتی ست اما تو باز خواهی گشت؟ رفتی و برای همیشه به خاطره ها پیوستی... از امروز سنگفرش های خیابان های شهر قدم های ترا می طلبد . صندلی خالی کلاس را بگو که باید تا مدت ها سبد گل همراه با قاب عکسی زیبا از تو با...
-
روزجهانی عصای سفید
جمعه 22 مهرماه سال 1390 23:35
می دانم آسمان آبی ست و دریا آبی تر . می دانم کوه قهوه ای ست و بال پرندگان و گل ها رنگارنگ ، می دانم که شکوفه ی درخت سیب صورتی ست . می دانم اما در ذهن کوچک من همه ی رنگ ها تیره ست و فقط یک رنگ وجود دارد : سیاهی... هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می شوم دست ها و گوش هایم به حرکت در می آیند . هر روز با دست ها و گوش هایم می...
-
طوفانی در دل
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 23:55
صدای هوهوی باد در کوچه و خیابان های شهر ، همه چیز را به حرکت در آورده . درختان چون بید لرزان شدن . صدای ترسناک شاخ و برگ ها به گوش می رسه . ظروف کهنه ی پلاستیکی خانه ی همسایه روی زمین کشیده می شود . انگار باد می خواد با زور وارد خونه ام بشه . دستامو می زارم رو گوشام ولی زود بر می دارم . دخترم رو می بینم و لبخندمی زنم...