از هر دری سخن

گشت زیبایت صفای دلم گردید زمانی که از خود و بودن خود رمیده بودم . اندیشدن به تو آرام می سازدم .

از هر دری سخن

گشت زیبایت صفای دلم گردید زمانی که از خود و بودن خود رمیده بودم . اندیشدن به تو آرام می سازدم .

اگر قرار بود یک بار دیگر...

 

اگر قرار بود یک بار دیگر... 

 

اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم ، انگشتم را کمتر به نشانه ی تهدید به سوی او می گرفتم ، کمتر به ادب کردن او می اندیشیدم و در مقابل ، بیش تر به برقراری ارتباط با او اهمیت می دادم  .  

کم تر به ساعتم نگاه می کردم و چشم هایم را بیش تر برای نگاه کردن به او به کار می گرفتم . 

 

بیش تر با او به گردش می رفتم   و

بادبادک های بیش تری به آسمان می فرستادم . 

 

کم تر خود را جدی می گرفتم اما   

جدی تر با او بازی می کردم و 

 

دشت های بیش تری را با او می پیمودم . 

 

ستارگان بیش تری را با او تماشا می کردم و  

 

کم تر او را می کشیدم که تند تر راه برود . 

 

بیش تر او را در آغوش می کشیدم . 

 

رفتار خشک و سخت گیرانه ام را کم تر به کار می گرفتم  

 

و  در عوض ، 

 

بیش تر حمایتش می کردم . 

 

به جای فکر کردن به ساختن خانه ، اعتماد به نفس او را   

می ساختم   

 

و به جای این که عشق قدرت را در خود رشد دهم ، قدرت 

 

 عشق ورزیدن را در خود پرورش می دادم...    

 

 

پی نوشت : این مطلب رو امروز مشاور مدرسه به من داد . حیفم اومد اونو براتون نگذارم چون خواندنش خالی از لطف نخواهد بود  و البته به کار گیری اش برای جوانانی که در شرف پدر یا مادر شدن هستند انشاءلله مثمر ثمر خواهد بود .  

 

خواهش نوشت : بیاییم اگر فرزندی داریم با آنان مهربان تر باشیم . فرزندانمان قوانین مدرسه و زندگی را یاد خواهند گرفت اما اگر محبت نبینند ، هرگز آن را آنطور که شایسته است از دیگران نخواهند آموخت.

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
پرنده مهاجر یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:09 ب.ظ http://mantolove1385.blogsky.com

سلام
مطلب جالب بود از مشوار مدرستون تشکر کنید
وبلاگ جالبی داری به وبلاگ من هم یک سر بزن اگه خواستی تبادل لینگ داشته باشیم خبرم کن
نظر یادت نره
موفق باشی
پیشا پیش سال نو رو بهت تبریک میگم
یا علی

ممنون از لطفتون .

در اسرع وقت خواهم آمد .

مهرداد دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

بیایید دست کودکان خود را به گرمی بگیریم و از این ارتباط لذت ببریم ،چون به چشم بهم زدنی بزرگ میشوند و خجالت میکشند دستشان را به ما بدهند...
سلام مهستی عزیز...

سلام آقا مهرداد

چقدر زیبا گفتی .

ممنون از لطفت .

قندک دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ب.ظ http://ghandakmirza.blogfa.com

از اونجا که فردارا اعتباری نیست.لذا پیشاپیش فرارسیدن سال نو را تبریک عرض نموده برایت روزهای خوشی را سرشار از سلامتی و موفقیت آرزومی کنم.[گل]

سلام قندک خان .

شرمنده کردی ما رو .

ممنون از حضورت .

امید که سالی پر از خوشی و سلامتی برای شما و خانواده محترم و همه ی عزیزان باشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد